اولین برف 94
گل نازم سلام بگم برات که ... منم دقیقا همینطور بودم بیش از اندازه احساساتی و هیجانی . برف که میومد نمی دونستی چیکار کنی اونقد ذوق داشتی که نمی تونم وصفش کنم روزی که برای اولین بار برف اومد اصلا نمی خواستی بیای خونه و همون دقیقه میخواستی بری برف بازی هوا چنان سوزی داشت که حتی یه لحظه هم نمی شد بیرون موند وقتی اومدم دنبالت دم مهد مربی ت گفت که خسته شده ازبس شمارو از سمت در دور کرده ظاهرا همش میومدی جلوی در که باریدن برف رو تماشا کنی و چون همه ش در باز و بسته می شده و سرما داخل می شده می ترسیده که شماها سرما بخورین. بلخره اون شب مقدار قابل توجهی برف اومد و شما خواب بودی و ندیدی من همه ش به بابا می گفتم که صبح این...
نویسنده :
مامانی
1:36