هستی گلِ باباهستی گلِ بابا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 25 روز سن داره

هستی گل مامانی و بابایی

قد کشیدنت و بزرگ شدنت

1393/12/15 2:06
نویسنده : مامانی
709 بازدید
اشتراک گذاری

گل خودم سلام

چیزی به تموم شدن درسم نمونده و از همین حالا دلم براش تنگ شده  و درس بابایی هم تموم شده. شمام به مرز 4 و نیم سالگی رسیدی . چشم بهم زدیم تا اینقدی شدی البته خون دل هم خوردیم . الان که واست می نویسم ساعت 2 بامداد پنجشنبه 14 اسفنده. بوی کهنگی سال 93 به وضوح استشمام میشه ... باز قصه تکراریه سال نو قصه ای که فقط تو کودکی جذابیت و تازگی داره . راستش ازین قصه های تکراری خسته شدم.

یه جورایی امشب دلم گرفته و ناخوداگاه یاد زمانهایی می افتم که شما بیماری داشتی. میدونی هروقت آدم غمگینه یاد خاطرات غمگین میوفته نمی دونم چرا. خاطرات مریضی بچه ها برای هر مادری سخت و طاقت فرساست و بازگو کردنش خیلی جسارت میخاد ولی من میخام ازش برات بنویسم تا بدونی که چه سختیهایی کشیدیم تا سانت به سانت قد کشیدی و بعد اینکه شاید این تجربه ها به درد کسی بخوره.

اول اینکه توی 4 ماهگی یه سرماخوردگی خیلی بد داشتی و من و بابا چون تجربه ای نداشتیم خیلی برامون سخت بود و شمام خیلی کوچولو بودی . الهی بمیرم واست که چطور توی تب می سوختی و ترشحات پشت حلقی رو نمی تونستی دفع کنی و اذیت می شدی. از اون به بعد از اول پاییز تا آخر زمستون با نوعی آلرژی سرو کله میزنی چون ریه هات توی اون سن کم تحریک شدن و متاسفانه اثر بدی داشته.

توی 7 ماهگی بودی که یه بیماری یکم عجیب مارو گرفتار کرد. این مریضی از خانواده سرخک و مخصوص بچه های زیر  1 سال هستش  به اسم " روزئولا"  که 5 روز تب بالای 39 درجه  لاینقطع و مداوم تمام بنیه ات رو از بین برد. از اونجایی که لطف خدا همیشه شامل حالمون بود دکتر تشخیص ش عالی بود و ما به هیچ عنوان اسیر بیمارستان و دکتر های مختلف نبودیم. تب رو کنترل می کردم و بعد از 5 روز دونه های قرمزی سراسر بدنت پاشید که نشون از بازیابی سلامتی ت بود که دکتر این رو هم پیش بینی کرده بود ...... جالب اینه که این مریضی هیچ گونه دارویی نداره و نمیخاد چون علامتش فقط تب هستش که با استامینوفن و بروفن باید کنترل بشه.

و بعد توی 2 سالگی اسهال خونی به جونت افتاد..... زمانی که با تب 40 رفتیم درمانگاه دکتر سریع به این بیماری مشکوک شد و بعد از آزمایش ها حدسش به یقین تبدیل شد. من حتی ساک بیمارستان رو هم بسته بودم که بریم برای بستری ولی بازهم شکر خدا با همکاری شما و درایت های دکترت و البته پرستاری های من و بابا از پس این مریضی وحشتناک هم سربلند بیرون اومدی.

بله سرکا ر خانم . اینها فقط یه گوشه از بزرگ شدن شماست که به کمک خدا میگذره و تموم میشه و اون چیزی که از همه مهمتره نحوه تربیت و بار اومدن بچه هاس . از ته دل از خدا میخام به من و همه مامانا کمک کنه تا این امانت های الهی را صالح و سالم به سرمنزل مقصود برسونیم . ان شالله.

 

اینم یه عکس از 2 یا 3 ماهگیت  تو بغل بابا که دایی محمد ازت گرفته بود و تازه پیداش کردم محبت

 

 

پسندها (14)

نظرات (7)

mamani
15 اسفند 93 2:44
Mamnoonam ke be webam sar zadi khosh hal shodam.khoda fereshte koochoolootam hefz kone kheyli naze
مامانی
پاسخ
مرسی عزیزم که اومدی. بله همینطوره. خدا خالق و حافظ فرشته های کوچولو هستش بازم بیاین این طرفها
الهه
16 اسفند 93 23:50
ایشالا همیشه هستی جون ما تنش سالم باشه.خانم بشه.....بانو بشه....براش بیان خواستگاری.....
مامانی
پاسخ
ان شالله همه بچه ها تن سالم داشته باشن ... علی الخصوص کیمیا جوووونی ایشون هم بانو بشه .... خانم بشه ... . واسش بیان خاستگاری البته تو این موضوع به هستی ما نبره چون از الان لباس عروسی و جهیزیه شو می خواد
مامان آنیسا
17 اسفند 93 8:27
چه دکتر خوبی که درست تشخیص داده خدا رو شکر که بخیر گذشته
مامانی
پاسخ
بله همینطوره . خداوند همیشه مواظب فرشته کوجولوهاست مرسی عزیزم که سر زدی بووووس آنیسا جونی
مامان زهره
25 اسفند 93 8:23
خیلی نازی هستی جونم پیشاپیش عید رو بهتون تبریک میگم امیدوارم سال خیلی خوب بهمراه سلامتی پیش روتون باشه وبه تمام خواسته هاتون برسید آمین
مامانی
پاسخ
سلامممممم مرسی عزیزم ان شالله برای شمام سال بسیار خوبی باشه
مامان آنیسا
26 اسفند 93 10:41
پیشاپیش عیدتون مبارک عزیزم سالی پر ا خنده و شادی داشته باشین
مامانی
پاسخ
ممنون گلم مرسی پیشمون اومدی ان شالله برای شمام سال خوبی باشه
مامان زهره
22 فروردین 94 11:54
سلام گلم مامانی هستی جون روزت مبارک گلم امیدوارم سایه ات 120 سال رو سر هستی جون باشه آمین
مامانی
پاسخ
مرسی عزیزم . روز شمام مبارک بوووس آریا جوووونی
AsA
14 تیر 94 18:49
ey joOoOoOonm chqd naZe
مامانی
پاسخ
مرسییییی .... ممنون گلم که سرزدی