هستی گلِ باباهستی گلِ بابا، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 5 روز سن داره

هستی گل مامانی و بابایی

پیک نیک در یه روز سرد زمستانی

1392/10/23 23:25
نویسنده : مامانی
361 بازدید
اشتراک گذاری

روز جمعه هستی جون  همراه با همکلاسی های مامان به پیک نیک رفت.

از اونجایی که بابا خیلی سرش شلوغ بود و شما مدام سراغش می رفتی که باهات بازی کنه ...  و از طرفی هم خیلی وقت بود توی خونه مونده بودی و حوصله ت سر رفته بود...  از شانس مون  به یه اردوی یک روزه دعوت شدیم. مناسب دیدم تا مامان و دخملش دوتایی به یک سفر دوروزه برن تا بابا هم به کاراش برسه.

محل اردو توی کن سولقون جاده امامزاده داود(ع) بود . منظره و هوای بی نظیر. البته تا لحظه حرکت هنوز دو دل بودم که شمارو ببرم یا نه چون هوا سرد بود و  می ترسیدم که سرما بخوری .... خلاصه دل به دریا زدم و اعلام کردم که ما هم میایم. صبح به گروه پیوستیم شما که همیشه صبحها سحرخیز و سرحال هستی ذوق زده بودی .... با موزیک ماشین جست وخیز می کردی و جیغهای سراسر شادی می کشیدی.... جلوی دانشگاه برف جمع شده بود روم نمی شد بگم تاحالا به برف دست نزدی ... همین که گفتم یکی از بچه ها سریع بغلت کرد و برد و شمام نامردی نکردی شروع کردی گوله برف درست کردن.... چشمات از شادی برق میزد و من هم از خوشحالی شما خوشحال بودم.

زمانی که رسیدیم گیر دادی من به آب دست بزنم . از اونجایی که کاری رو که اراده می کنی باید انجامش بدی صلاح دونستم خودم ببرمت تا این کارو  انجام بدی. نمی دونم اونقد بازیگوشی چجوری به آب به اون سردی دست می زدی. به دوستام میگفتم  اگه هوا گرم بود هیچ کدومتون حریف آب بازی دختر من نمی شدین. خیلی خیلی بهت خوش گذشت و بین آلاچیق ها مامان کلی باهات قایم موشک بازی کرد ..... یه مامان و دخمل شاد و پرانرژی .....

زمانی که نوبت شما می شد که قایم بشی و مامان چشم میذاشت میدویدی پشت آلاچیق ها قایم می شدی و جالب اینکه برای اینکه پیدات نکنم خودت هم چشماتو می بستی ..... وروجک مامانی .......

 

 

 

 

 

موقع برگشت یه سری هم به دریاچه مصنوعی خلیج فارس زدیم . خیلی قشنگ بود پر از مرغهای دریایی ولی بسیار بسیار سرد !!! خیلی نگران بودم گفتم اگه تا الآنم سرما نخورده باشی اینجا دیگه حتمن مریض میشی ولی خدارو شکر چیزی نشد و ما بدوبدو برگشتیم پیش ماشینها.... الهی بمیرم چقد خسته شده بودی.......

 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

خاله مریم
26 دی 92 19:21
همیشه خوش باشی خاله جون یادت باشه اینبار منم ببریهااااااااااااا
دایی مرتضی
26 دی 92 19:23
کوچولوی دوست داشتنی...
مینا
26 دی 92 19:24
ای جوووووووووونم نففففسسسسسسسس
مریم سفلایی
2 بهمن 92 23:26
سلام عزیزم خدا دخترتون رو حفظ کنه ایشااله همیشه شاد باشید]