تولد دوقلوها
سلام - یه سلام از یه مامانه عصبانی.....
دوساعته بردم بخوابونمت ... همش بهونه میگیری البته یه سرماخوردگی کوچیک داری ومن هم من خیلی خسته و عصبی ام آخرش دعوامون در اومد. شما از تختت اومدی پایین و اعلام کردی که نمیخای بخابی منم اومدم اینجا یکم شاید حال و هوام عوض شه.
امروز میخام عکسای تولد دوقلوهای آوین و لاوین رو واست بذارم. آوین و لاوین دخترهای یکی از دوستای قدیمیم ساغرجونه ک چهار ماه از شما بزرگترن. تولدشون توی مرداد بود و شما همش اسماشون یادت میرفت و میگفتی مامان اونا ک تولدشون بود اسمشون چیه؟؟!!
خیلی تولد خوب برگزار شد و ب شما خیلی خوش گذشت. موقع برگشتن چون ما یکم از مهمونای دیگه زودتر میخاستیم برگردیم و هنوز کیک رو سرو نکرده بودن. شمام حسابی حواست جمع بود که هنوز کیک ندادن و پاتو کردی تو یه کفش که من کیک میخام!! اینجوری بود که حقت رو گرفتی و کلی مهمونا خندشون گرفته بود که یه دختره فسقلی حواسش به همه چی هس
موقع رقص چاقو با اعتماد به نفس کامل چاقو رو گرفتی و باهاش چنان قری دادی که خودمم حیرت کرده بودم!! قربونت برم ای جووووونم ..... بعدش چاقو رو دادی به لاوین که کیک رو ببرن. ورووووجک منننننن
پرنسس من از اولین مهمونای حاضر توی تولد بود. بسیار با ادب و متین .......
در حاله گفتن هلووووووووووو